• وبلاگ : کنج دل🩶
  • يادداشت : عقب گرد
  • نظرات : 0 خصوصي ، 9 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی
     
    + مامان خانومي 

    راستش خيلي خيلي ناراحت شدم وقتي سرگذشتت رو خوندم . ناراحت بهياري نباش . حتما قسمت نبوده . بهياري يه شغل سخته . لابد صلاحت نبوده که داخلش بشي
    پاسخ

    ممنون مامان خانومي،شايد واقعا قسمت نبوده،سخته ولي من عاشقش بودم .
    + توتي 

    سلام صحرا جون

    چه گذشته اي داشتي

    خدا باباتو رحمت کنه

    لابد مامانت سر بزرگ کردن شما خيلي سختي کشيده

    صحرا کينه رو تو دلت نگه ندار خوب هر آدمي از خيلي ها ناراحته ولي اگه کينه رو نگه داره تو دلش نمي شه که

    سعي کن کينه رو دور بريزي مي توني از دستشون ناراحت باشي ولي کينه نکن

    کينه دل آدمو سياه مي کنه

    با فکر به گذشته آيندتو خراب نکن

    خوش باش کنار گلاي زندگيت و همسرت

    پاسخ

    سلام دختر گل،اين فقط گوشه اي از گذشتم بود توتي جون ،خدا پدر شما رو برات نگه داره،احساس ميکنم ما بيشتر سختي کشيديم تا مامانم،ميدونم کينه بده اما.....
    + منصوره 

    ميگن اون قديما حضرت سليمان انگشتري داشته که اسم اعظم بر اون نوشته شده بوده و به واسطه اون انگشتر ديو و پري رو به خدمت خودش در آورده بوده روزي که حضرت به حمام ميرن انگشتر خودشون رو به کنيزي ميسپرند و از قضا ديوي از ماجرا خبر دار ميشه و خودش رو در قالب چهره ي حضرت سليمان در مياره و ميره انگشتر رو از کنيز پس ميگيره و به جاي حضرت به تخت سلطنت ميشينه وچون مردم فقط از حضرت ظاهرش و انگشترش رو ميشناختن ميپذيرن که ديو حضرت سليمانه!

    حضرت سليمان هم که در حين سلطنت خودش رو بنده معمولي خدا ميدونست براش فرقي نداشت که سلطنت رو داشته باشه يا نه براي همين ميره کنار دريا و شغل ماهيگيري رو براي خودش در نظر ميگيره .

    اما وقتي که ديو بر تخت سلطنت نشست و مردم هم اون رو با اون انگشتري ديدند و خيال ديو از اين که ملک رو بدست اورده راحت شد انگشتر رو برد و به دريا انداخت تا کسي نتونه انگشتر رو از اون پس بگيره .

    مدتي گذشت و چون مردم آن لطف و صفاي حضرت رو در ديو نديدند همش در پي فرصتي بودند که ديو رو از تخت بر کنار کنند

    از اون طرف هم حضرت يک روز که شکم يه ماهي رو ميشکافه همون انگشتر خودش رو پيدا ميکنه و به دست ميکنه اما سراغ ديو و سلطنت نميره تو اين حين مردم از اين ماجرا با خبر ميشن و ميرن سراغ حضرت و ديو رو از قصر بيرون ميکنن و حضرت رو به قصر برميگردونن

    پاسخ

    عجب حکايتي .جالب بود .ممنون عزيزم .
    سلام صحراجون.. سرگذشتمون يه جورايي شبيه همه ولي منم با اينکه از داداشم ضربه خوردم ولي هميشه سعي مي کنم خودمو راضي کنم که ببخشمش.. توي قرآن يه آيه هست که مضمونش اينه اگه تمام دنيا جمع بشن و خدا نخواد نميتونن به تو آسيبي بزنند.. صحراجون فکر کن يه خيري توش بوده که نتونستي بري بهياري.. مطمئن باش خدا برات بهترينها رو ميخواد و سعي کن که ببخشيشون.. من هميشه ميگم خدايا من بخشيدمش تو هم ببخشش تا شايد يه کم گره هاي زندگيش وا بشه..
    پاسخ

    سلام منصوره جون .هميشه ميگم خدايا اگه خير تو بوده کاش قبول نميشدم .اونوقت يه عمر حسرت نميخوردم .چرا بايد ديگران باعث اين خير بشن. لااقل اگه بهم ثابت ميشد که خيرم توش بوده يه چيزي .اميدوارم منم مثل تو بتونم عزيزم .
    + لبخند 
    صحراي عزيز خيلي ناراحت شدم. مطمئن باش خدا جاي حق نشسته و بي نصيب نميمونن. تو هم سعي کن کمتر بهشون فکر کني. آرامشت از هر چيزي مهمتره
    پاسخ

    دلم ميخواد ذهنم رو به کل از وجودشون پاکسازي کنم نميشه . واقعا گاهي ميگم حيف آرامشم که به فکر کردن به اينا از بين بره . بازم نميشه .

    عزيزم خيلي سختي کشيدي، از خيلي آرزوهات گذشتي ولي خدا رو شکر که الان زندگيت به راهه، انشاءالله عاقبت به خير هم باشي.

    من اگه از اين دکمه ها تو زندگيم بود، کلشو ديليت مي کردم و خلاص. يه همچين خنگ و خلي هستيم ما

    پاسخ

    هــــعي خواهر اين يه گوشه اش بود .شکر .خدا نکنه ديليت چرا؟ از نو ساختن که بهتره .
    + کــولـــي 
    کار بدي ميکني که خودتو اسير گذشته کردي و محروم از خوشي امروز
    من از خدامه خونواده پدرم عروسيم نيان و من ديگه بنينمشون
    ديگه همه تلخي ها رو بخشيدم براي اينکه حيف انرژي هاي منه که با حسرت و کينه به اونا از دست بره
    پاسخ

    ميدونم خيلي بده . آره واقعا حيفه .حيفه که اينقدر واسه پوچيشون انرزي صرف کنم. راست ميگيااا .ممنون گلم روشنم کردي .
    + مامان کيارش 
    صحرا جونم با خوندش متاثر شدم بخاطر کارايي که ميخواستي بکني و نزاشتند ولي بازم خدا رو شکر که يه خانواده خوب داري بچه هاي سالم داري
    ميدونم نميشه به عقب برگشت ولي ميشه از اين به بعد رو ساخت
    پاسخ

    ممنون عزيزم . خدا رو شکر .


    سلام

    خدا رحمت کنه باباتو

    چه گذشته ي غمگيني...ايشالله خدا جواب اونايي رو که حق بچه يتيمو ميخورن بده

    و واقعا اگه به خدا واگذار کني خدا بهترين جوابو بهشون ميده که هيچ درماني نداره

    صحرا جان گذشته ها ديگه گذشته غصه شو نخور سعي کن از اين زماني که توش هستي استفاده کني و اينده خودتو بچه هاتو بساز

    پاسخ

    سلام ، ممنون دوستم، باور کن دست خودم نيست،انگار گذشته دست از سرم بر نميداره ، کاش دستم بسته نبود و ميتونستم آينده رو بسازم،ولي حالا بايد بشينم و منتظر باشم برسه و بگذره .