اول بذار يه ماچ بفرستم واسه اون جيگري خانومي و حسابي بچلنومش ايــــــــــــــــــــــــم آخيــــــــش
خب حالا با فراغ بال: سلام
راستش من خيلي از حرفاتو درک نمي کنم چون فقط دوران بلوغم بود که فکر مي کردم مادرم واسم کم گذاشته اما بعدش ديدم که نه، نه تنها کم نذاشته که خيلي هم زياد تر از توان و وظيفه اش واسم کرده. اما ترس و نگرانيتو درک مي کنم. خداييش وجودشون، نفسهاشون، دعاهاشون و گرمي اون نگاه مهربونشون خيلي از تهي هاي زندگي رو پر مي کنه.
فقط مي تونم از درگاه خداوند براي همه شون سلامتي و عمر طولاني با عزت مسئلت کنم.
يادت نره گلم، تو الان خودتم يه مامان خانومي هستي که بايد به ترسها غلبه کني و بندازيشون دور، چون گلاي باغ زندگيت به وجودت خيلي خيلي نياز دارند.