• وبلاگ : کنج دل🩶
  • يادداشت : دلنگراني
  • نظرات : 0 خصوصي ، 13 عمومي
  • تسبیح دیجیتال
     
    + طراوت 

    من که بچه م هنوز به اون سن نيست، اما وقتي با بچگي هاي خودم مقايسه مي کنم، مي بينم که اگه مادر و پدرم اون موقع ها به جاي اينکه تا باهاشون حرف مي زنم، يه ليست بزرگ از نصيحت هاشون و دعواهاشون رو جلوم نمي ذاشتن، و به جاش، يه کم باهام هم دردي و هم دلي مي کردن و سعي مي کردن شرايطمو درک کنن، من خودمم دلم مي خواست بيشتر بهشون نزديک بشم و بهترين دوستام بشن مامان و بابام.

    اما مامان و باباها، اينقدر نگران بچه هاشونن، که به جاي اينکه قسمت اول، يعني همون اعتماد سازي از طريق همدردي و هم دليه، رو انجام بدن، مي رن يه سره سراغ قسمت دوم که همون تذکر دادن و نصيحت کردنه که هم? بچه ها هم ازش فرارين...

    نمي دونم، کار خيلي سختيه که آدم وقتي داره مي بينه که بچه ش با فلان رفتارش چه آسيبي به خودش مي زنه، اول سعي کنه باهاش هم دردي کنه و شرايطشو درک کنه... ولي آدم اول بايد بچه رو از نظر روحي براي پذيرش نصيحت آماده کنه، بعد نصيحتش کنه... و مطمئن باشه هم? بچه ها به يه مادر خوب که حرفشونو گوش بده و بهترين دوستشون باشه احتياج دارن...

    ولي اينم اقتضاي سنشه که بخواد مستقل باشه و از مامانش جدا بشه و خودش به تنهايي تصميم بگيره....

    البته هم? اينا که گفتم فقط تجرب? خودم بود، و شايد اصلاً درمورد شما مصداق نداشته باشه ;)

    پاسخ

    همه حرفاتون درسته .منم اينطور فکر ميکنم اما افسوس که تا مرحله عمل راه زيادي هست .