• وبلاگ : کنج دل🩶
  • يادداشت : آخرين ماهگرد
  • نظرات : 0 خصوصي ، 11 عمومي
  • چراغ جادو
     
    واي چقدر وقت بود نيومده بودم اينجا . ولي همه پستا رو خوندم . اون پست عقب گرد و دخترانه ت رو خيلي دوست داشتم . منم هر روز دارم توي گذشته م سير مي کنم بخصوص گذشته اي که مربوط به ازدواجم ميشه . خيلي سعي مي کنم ازش بيام بيرون ولي نميشه . مدام اسير اون گذشته م گذشته اي که آينده م رو داره تباه مي کنه ولي خلاصي ازش به اين راحتي نيست . چي بگم نمي دونم .....
    و اما باران ........
    انشالا که هميشه سالم و صالح بمونه برات و دلت از بابت هر دوشون هميشه خوش باشه . چيزائي که تو گفتي دقيقا همون چيزائيه که من و بقيه همکارائي که بچه هاي تو سن و سال بچه هاي ما دارن باهاش درگيرن اما در مورد خوابيدن وانيا برعکسه شبا زود مي خوابه و صبح خيلي زود بيداره و اين مساله روزاي تعطيل دردسرسازه چون نميذاره بخابيم .....
    پاسخ

    بهار جان خوش اومدي بعد مدتها .کاش بتونيم بيايم بيرون از گذشته ها .پس باز خوبه که من صبحا تا لنگ ظهر ميخوابم .شوخي کردم من نهايت تا 9بتونم. شما که سر کار ميرين باز بچه خسته هست و شبا ميخوابه،باران مثل خودم هيچ برنامه منظمي نداره .